مدیریت مالی یکی از رشته های نسبتا جدید علمی است؛ که مفاهیم و روش های آن کاربرد های گسترده ای دارد. در دنیای اقتصاد امروز، به امری حیاتی و مهم تبدیل گشته است. شایان ذکر است که این شاخه از علم مدیریت نه تنها به صورت جزئی لاینفک از سازمان ها درآمده، بلکه هر نوع کسب کاری از کوچک تا بزرگ را تحت تاثیر قرار می دهد، حتی نیاز افراد به دانستن اصول و یادگیری آن برای اداره ی مالی هزینه ها و دخل و خرج های شخصی نیز، بیش از پیش احساس می شود. یک مدیر مالی خوب می تواند با هوشمندی و درایت به پیشرفت یک مجموعه و سازمان کمک کند. در نقطه مقابل می تواند تمام زحمات سایر بخش ها را نیز هدر دهد و منجر به افول و سقوط اشخاص و سازمان ها شود.
تعریف مدیریت مالی
از نظر آکادمیک مدیریت مالی را می توان دانش و فن تامین و کاربرد وجوه برای رسیدن به هدف و یا دانش و علم اداره ی پول تعریف کرد. به طور کلی تمامی اشخاص و موسسات پول را تحصیل یا جمع آوری و سپس آن را خرج یا سرمایه گذاری می کنند. در صورتی که ترازنامه را نمودی از وضعیت یک شرکت یا کسب و کار در نظر بگیریم، مدیریت مالی با تصمیم گیری نسبت به بدهی ها و حقوق صاحبان سهام، منابع مالی را تامین می کند و با تصمیم گیری نسبت به دارایی های جاری، بلند مدت و سرمایهگذاری ها، آن ها را به کار می برد. معمولا هر گونه تصمیم مالی در زمینه تامین و کاربرد منابع بر عملکرد و ارزش شرکت اثر می گذارد؛ لذا بهینه شدن فعالیت های مالی مستلزم تصمیم گیری صحیح نسبت به هریک از منابع تامین مالی و کاربرد آن ها است. اگر بخواهیم اندکی از تاریخچه مدیریت مالی را در چند جمله بیان کنیم به این صورت می توان گفت که:
- مدیریت مالی رشتهای نسبتاً جدید و از شاخههای علم مدیریت است.
- مدیریت مالی آنگونه که در حال حاضر به کار میرود، بر تصمیمگیری استوار است و از ابزارها و روشهای تجزیه و تحلیل دادهها، کامپیوتر، اقتصاد و حسابداری مالی استفاده مینماید.
- حرکت مستمر و سرعت فزاینده پیشرفتهای اقتصادی، نوید بخش این است که مدیریت مالی نهتنها نقشی مهمتر بر عهده میگیرد؛ بلکه بر سرعت پیشرفت این رشته علمی باز هم افزوده خواهد شد؛ تا بتواند راه گشای مدیران شرکتهایی باشد که همواره با مسائل و چالشهای جدیدی در حوزه مالی و تأمین سرمایه خود مواجه هستند.
از مهم ترین ارکان مدیریت کسب و کارهای امروزی، مدیریت مالی است زیرا تامین نیازهای مالی و امور مرتبط با آن یکی از اولین و مهمترین الزاماتی است که در دنیای رقابتی امروز، کسب وکارهای مختلف خصوصا نوپا، با آن مواجه هستند. بهنوعی میتوان گفت، تمامی فعالیتهای سازمانی به نحوی وابسته به امور مالی است و در صورتی که سازمان از نظر امور مالی با مشکلی مواجه شود، کل حیات سازمان به خطر میافتد. به همین دلیل است که امروزه این شاخه از علم بسیار بیش از گذشته مورد توجه و استفاده جدی قرار گرفته است. مدیریت مالی را میتوان کاربرد اصول و مفاهیم اقتصادی برای تصمیمگیری و حل مسئله دانست؛ به بیان ساده میتوان گفت، مدیریت مالی همان اقتصاد کاربردی است که میبایست با بهکارگیری مبانی و مفاهیم اقتصاد خرد و کلان و دیگر مباحث مرتبط با اقتصاد، در مدیریت امور مالی کسب وکار انجام گیرد. اساسا، میتوان مفهوم «مدیریت مالی» را به سه حوزه کلان و در عین حال مرتبط با هم تفکیک نمود :
- مدیریت مالی کسبوکار: این حوزه که تحت عنوان «Corporate Finance» و یا «Business Finance» نامیده میشود،بر فرآیندهای مالی بنگاههای کسب وکار متمرکز است که در نهایت به اتخاذ تصمیمات مالی در واحدهای تجاری مختلف منجر خواهد شد. از وظایف اصلی یک مدیر مالی، میتوان به حفظ و کنترل نقدینگی شرکت، مدیریت امور مرتبط با استقراض از بانک و انتشار اوراق قرضه و سهام اشاره نمود.
- سرمایهگذاری: این حوزه بیشتر با قیمتگذاری اوراق بهادار و رفتار بازارهای مالی سروکار دارد. بهعنوان مثال، ممکن است وظیفه یک مدیر سرمایهگذاری شامل ارزشگذاری سهام، انتخاب اوراق بهادار برای یک صندوق بازنشستگی و یا ارزیابی عملکرد سبد سرمایهگذاری شرکت باشد.
- مؤسسات مالی: این حوزه تا حدی کلانتر از موارد قبلی بوده و بیشتر به شرکتهای مالی نظیر بانکها مربوط میشود.
هدف های مدیریت مالی
باید توجه داشت، فارغ از حوزه مدیریت مالی و تفاوتهای کوچک و بزرگ آنها، در هر نوع کسب و کاری هدف های مشترک زیادی نیز دارند. در ادامه آن ها را مورد مطالعه قرار می دهیم.
حداکثر ساختن ثروت سهامداران، حداکثر ساختن سود، هدف های اخلاقی و انجام مسئولیت های اجتماعی و نظایر آن ها می توانند هدف های یک شرکت و در نتیجه هدف های مدیریت مالی باشند. برخی تصور می کنند حداکثر سازی سود هدف اصلی شرکت است و بنابراین هدف مدیر اتخاد تصمیماتی است که سود را بیشتر افزایش دهد. چون در شرکت های سهامی، سود معمولا با سود هر سهم که حاصل تقسیم سود خالص شرکت بر تعداد سهام است، نشان داده می شود؛ لذا تصور بر این است که مدیران سعی دارند سود هر سهم را حداکثر سازند. هر چند هدف حداکثر سازی سود مطلوب به نظر می رسد ولی کافی نیست و حتی میتواند در بلند مدت، به ضرر شرکت باشد. در مقابل هدف حدالاکثری سود، هدف حدالاکثر کردن ثروت است، که هدفی بلند مدت است. زیرا علاوه بر منافع فعلی و کوتاه مدت، به منافع آتی و بلند مدت نیز می اندیشد.
در نهایت به اهمیت وجود مدیریت مالی علمی و دقیق، بیش از پیش واقف شدیم. دیدیم که چگونه شریان اصلی کسب و کار ما را در دست دارد و حتی می تواند ضامن بقای شرکت ما میباشد و آن را به مرحله شکوفایی و موفقیت برساند.
ارسال دیدگاه